سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غم...سکوت...تنهایی...و دیگر هیچ... - رو به سوی شهر خورشید

 

در پرستش بی دانش، و دانش بی اندیشه و (قرآن) خواندن بی تدبّر، خیری نیست . [امام علی علیه السلام]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?نادر

جمعه 88/12/7  ساعت 10:25 عصر

غم...سکوت...تنهایی...و دیگر هیچ...

کتاب رو باز می کنم، این جمله چشمم رو نوازش می کنه: "یک گل رز همواره زیبا و مدام در تغییر است، این شیوه طریق ما نیز هست، ما در هر نقطه از زندگانی که باشیم، کامل، زیبا و دوستداشتنی هستیم." کتاب رو می بندم و ناگهان تمام یکسال اخیرم و بعد هم 10-15 سال اخیرم و بعد کل زندگیم جلوی چشمانم رژه می روند.
صدای بارها و بارها شکسته شدن دل خوشگلم را طی این همه سال می شنوم... خاطرات کم لطفی ها، حق کشی ها، ناسپاسی ها، تعصبات ویرانگر، بی مهری ها، حسادتها، کینه ها، و..... و باختهای متوالی و... و عشق نازنین او... همه و همه در سینمای ذهنم دگربار زنده می شوند...
آه خدای من، این همه باخت... ولی ذهن من کوچکتر از آن است که باور این همه باخت را در خود بگنجاند.
خدای عزیزتر از جانم، ای جانانم... آیا زمان رحیل هنوز فرا نرسیده؟! تو خود می دانی که من فقط یک انسانم... یک انسان... دیگر این همه باخت کافیست... بیا کمی هم ببریم... اصلا نه، نبریم... فقط تو مرا ببر...(به عهد قدیم مان) .
آمدند بی وجدانها، بی رخصتی، بی اندک احترامی... چیزی نگفتیم جز اینکه "این حریم من است"، آتش به جسم و جان و زندگیم زدند... باز صدای "خدایا! سپاس سپاس سپاس" من طنین انداز آسمانت بود... گفتم این نیز بگذرد...اینها نیز بگذرند...
تو را دزدیدند... دوباره برت گرداندم... پاره ی دلم را از من گرفتند... سوختم... سوختم... گداختم... گفتم "رضا برضاک" و دعای خیرم را روانه ی کویش کردم... یادت هست خدا!!!

الهی! آیا شب سیاه مرا پایانی نیست؟! شب سیاه مرا پایانی نیست؟!
می دانم خدا، می دانم، مرا از طایفه ی قمار بازانت قرار دادی... و من این همه در قمارت باختم... یک بار هم ببرم خدا!... یا نه، اصلا اینبار هم نبرم، تو مرا ببر خدا! تو مرا ببر... اما دیگر ببر... ببر...

نظر شما( )

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

302781

بازدید امروز

7

بازدید دیروز

12


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

غم...سکوت...تنهایی...و دیگر هیچ... - رو به سوی شهر خورشید

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

بنام خدای عزیز دل
کیمیاییست عجب بندگی پیر مغان
آنکه شد محرم دل
ریلکسیشن
به خودآ
هاله بینی
آغاز
کشف جان
هوش باطنی(ماورائی)
ابعد وجود انسان(روح جسم پریسپری)
رهایی از قلابهای ذهنی
عیدتان مبارک
نیایش
مردان خدا
بنیاد کودک
تشکر
انگلیسی
روانشناسی(کنترل و برنامه ریزی ذهن)
به سوی او
حرف دل
تصاویر
عمق زندگی
عشق
رابعه عروس بزم فرشته ها
رویا بینی هشیارانه
مدیتیشن
پراتیاهارا
احساس
پرواز روح(برونفکنی)
بیماری و شفا
پاییز 1386
دلت را به خدا بسپار
متفرقه
اکنون جاودانه

 لینک دوستان

هنرهای رزمی
هفت(متافیزیک-ورزش)
پسر آزاد
سارا خانوم(سارا پارسی)
همه چیز با خدا ممکن می شود.
گوهر درون
گریه های پاییزی
بنیاد کودک(موسسه ی خیریه ی رفاه کودک)
متافیزیک_ورزش
گالری عکس پسر آزاد
نیروهای درونی و متافیزیک _ ورزشهای رزمی
Embraced By the Light(Dear Betty J. Eadie)m
در آغوش نور(بتی جین ادی)
His Holiness The 14th Dalai Lama
چهاردهمین دالایی لاما
پنیر شور(دلنوشته های یک بانوی پارسی)
فرشته ی مهر
عظمت خود را دریابیم(متافیزیک)
نکته های خرد زرین
خیالهای بارانی

لوگوی دوستان







جستجو

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

آوای آشنا

اشتراک