سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متفرقه - رو به سوی شهر خورشید

 

به زشتى یاد کردن مردمان پشت سر آنان ، سلاحى است براى مرد ناتوان . [نهج البلاغه]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?نادر

شنبه 88/8/23  ساعت 5:24 عصر

روز میلاد من

برای روز میلاد تن من

                          نمی خوام پیرهن شادی بپوشی


به رسم عادت دیرینه حتی


                               برایم جام سرمستی بنوشی...


نظر شما( )
?نادر

سه شنبه 88/8/5  ساعت 7:24 عصر

حقیقت زنده یا توهمی خود انگاشته!

 

 

کهکشان راه شیری از بالا

 

بی خبر از عظمت جهانی که در آن چند صباحی
خواهند زیست از دالانهای تنگ و تاریک ذهنشان
نعره ها بر می آرند گوییا به هر انچه هست آگاهند...
اینان عظمت را نخواهند یافت. چون خود بر عظمت
سوارند...با چشمانی بسته...


نظر شما( )
?نادر

چهارشنبه 88/7/15  ساعت 1:18 صبح

دل برده ای و رخ نهان داشته ای

دلم گرفته انگار
هوای رفتن داره
رفتن و پر کشیدن...

دلم گرفته انگار
هوای گریه داره
نمونده شونه ای که
سر به روش بذاره

دلم گرفته باز هم
بهونه تو می گیره
ای کاش که پیشم بودی...
انگار داره می میره...

***************************
باز آ که بروید باز دل  گل  نهانش  را
باز آ که ببوید باز عشق جاودانش را


باز آ
   
          باز آ
                    
                    باز آ...

نه نشانی! نه پیغامی! نه ندایی!؟

پ.ن:برای پ.ا عزیز.به امید دیدارت عزیز دل


نظر شما( )
?نادر

سه شنبه 88/6/17  ساعت 12:3 صبح

عالمی از نو بباید ساخت و ز نو آدمی

"ما در مرز بیداری یک خودآگاهی جدید برای
سیاره ی زمین قرار گرفته ایم. شما دوست
دارید افقهای اندیشه ی خود را تا کجا وسعت
دهید؟"     "لوییز.ال.هی"

اندیشه های ما از باورهایمان نشات می گیرند
پس باورهای الهی اندیشه هایی الهی را سبب
میشوند. و اندیشه های الهی رفتار و منش الهی
را. در واقع رفتار ما افکار قدرتمندمان هستند که
توانسته اند متجلی شوند!

"در شب تاریک
اگر نتوانی شوی آفتاب
لااقل مهتاب باش
و اگر مهتاب نیز نتوانی بودن
لااقل آن کرمک شب تاب باش"

"حسین بن منصور حلاج"

بتابیم بتابیم بتابیم فقط بتابیم بی
دریغ صرف نظر از اینکه کجاییم و
دلمان می خواست کجا باشیم.


والسلام علی اهل السلام


نظر شما( )
?نادر

جمعه 88/5/9  ساعت 3:57 صبح

where are you going,crazy world?!

به کجا چنین شتابان دنیای دیوانه ی بی حیا....

پ.ن1:خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟
پ.ن2:من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن ، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم


نظر شما( )
?نادر

پنج شنبه 88/4/18  ساعت 1:41 عصر

غمی افزود مرا بر غم ها

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
 می کنم تنها از جاده عبور
 دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چه قدر تاریک است
 خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است


سهراب


نظر شما( )
?نادر

سه شنبه 88/4/16  ساعت 1:3 صبح

آرزوهاتو کی دزدید؟!

هر انسانی منحصر به فرده
مثل تو
قرار نیست آرزوهای تو لزوما برای هر کس دیگری هم مقدس باشن
اما برای تو هست
و باید هم باشد...

نادر
16تیر1388
نظر شما( )
?نادر

چهارشنبه 88/4/3  ساعت 12:28 صبح

حال من بی تو

بی تو طوفانزد? دشت جنونم

سیل افتاده به خونم

تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم

دگر از پای نشستم

گوییا زلزله آمد

گوییا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در هم? شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

بر نخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی

تو همه بود و نبودی

تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من؟

که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل

به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟؟

نتوانم ، نتوانم

بی تو من زنده نمانم !!

هما میرافشار

نظر شما( )
?نادر

شنبه 88/3/23  ساعت 4:16 عصر

و هیچکس نفهمید نام پرنده ای که از دلمان پرید ایمان بود

رفت بر باد
دلتان شاد
کاشکی همه جای زندگیتان
آرزوهاتان چنین باد


پ.ن:به یاد تو که رفتی...مهربان...با سیمایی جوان...روحی پیر...غمی گران...آن احمقهای راه بر(RAH BOR )نگفتند چرا چنین خواستندت...

پ.ن:سر افسانه ای همه حماقت چنین خواستینش...بیچاره جز نوازش گلها(شما هم گلی بودین براش در بوستان خدایی که می شناختش)چیز دیگری نمی خواست...به خدایی که او می شناختش...به خدایی که شما می شناسیدش...گویا!!!

پ.ن:یکی بود یکی نبود...زیر گنبد کبود...در زمانهای دور(احتمالا دوره ی قاجار یا قبل از آن)راهزن معروفی بود...معروف به سفاکی و خونریزی...با دار و دسته ای بزرگ و دلاور!!! از دزدان...
روزی از روزها...طبق روال همیشگیشون قصد غارت قافله ای رو می کنن...که می دونستند ثروت زیادی گیرشون میاد...که همینطور هم شد...اما همینجور که دزدها داشتند مال و اموال اون بیچاره ها رو نشون رییسشون می دادند...چشم رییس به چمدانی می افته که به دسته اش آیت الکرسی بسته شده بود...سردسته ی دزدها تا اونو میبینه دستور می ده که همه اموال غارت شده رو برگردونن به صاحبانش همه ی غافله رو هم رها کنند...دزدها از این فرمان رییسشون شاکی میشن...اما رییس
از تصمیمش برنمی گرده...دزدها که میبینن رییس تصمیمش قطعیه جویای علت میشن...می پرسن ما این همه در کنار تو بودیم تا به حال از تو جز غارت و قتل چیزی ندیدیم...میشه علت این کارت رو توضیح بدی؟
و سردسته ی دزدها به سادگی به آن چمدان و آیت الکرسی روی آن اشاره می کنه و میگه:ما دزدان مالیم نه دزدان ایمان...

پ.ن:به دریا مرو گفتمت زینهار     وگر می روی تن به طوفان سپار

نظر شما( )
?نادر

دوشنبه 88/2/14  ساعت 6:23 عصر

دلم وفای به عهد خدای کودکیهایم را میخواهد

بنام بخشنده بزرگ
داور بر حق
بنام خداوند ایثار و انصاف

خوارم اگر از خاری
خارم تو مپنداری
دانم که مرا با گل
یکجا تو نگهداری
گل را تو به آن گویی
کـَز عشق معطر شد
آن گل که فقط گل بود
در حادثه پَرپَر شد

سودای تو را دارم
من از دل و از جانم
گفتند که پیدا شو
دیدند که پنهانم
گفتند که پیدا کن
خود را و تو را با هم
گفتم که پیدا هست
در هر نفس آدم

پیداست و من پنهان
من در تن و او در جان
یک آن نظری کردم
در خود گذری کردم
دیدم که نه در دوری
نزدیکتر از نوری
در راه عبور از تو
من اینهمه دور از تو
یک عمر نیندیشم
هیهات تو در پیشم
چشم است که بینا نیست
در عشق که اینها نیست

یک عمر نیندیشم
هیهات تو در پیشم
چشم است که بینا نیست
در عشق که اینها نیست

*************************
ولی من هنوز هم اون زندگی رو ترجیح میدم و بهش ایمان دارم که خدای
مهربانش امور زندگی بنده هاشو اداره میکنه...زندگی ادمها و آزادیشون
محترمه...میشه به خدای مهربونش پناه برد از هر شری...و خدای مهربانش
کنار هر کسی هست که صداش کنه
دنیایی که توش جادو جنبلو کشک میدونن و آدمها فقط با تلاش و نیایش به
خواسته هاشون میرسن...
دنیایی که با کمک خدای مهربان هر کسی میتونه به زندگی دلخواهش برسه
و نه فقط سلطه گرانی بی...


نظر شما( )
   1   2      >

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

294643

بازدید امروز

3

بازدید دیروز

28


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

متفرقه - رو به سوی شهر خورشید

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

بنام خدای عزیز دل
کیمیاییست عجب بندگی پیر مغان
آنکه شد محرم دل
ریلکسیشن
به خودآ
هاله بینی
آغاز
کشف جان
هوش باطنی(ماورائی)
ابعد وجود انسان(روح جسم پریسپری)
رهایی از قلابهای ذهنی
عیدتان مبارک
نیایش
مردان خدا
بنیاد کودک
تشکر
انگلیسی
روانشناسی(کنترل و برنامه ریزی ذهن)
به سوی او
حرف دل
تصاویر
عمق زندگی
عشق
رابعه عروس بزم فرشته ها
رویا بینی هشیارانه
مدیتیشن
پراتیاهارا
احساس
پرواز روح(برونفکنی)
بیماری و شفا
پاییز 1386
دلت را به خدا بسپار
متفرقه
اکنون جاودانه

 لینک دوستان

هنرهای رزمی
هفت(متافیزیک-ورزش)
پسر آزاد
سارا خانوم(سارا پارسی)
همه چیز با خدا ممکن می شود.
گوهر درون
گریه های پاییزی
بنیاد کودک(موسسه ی خیریه ی رفاه کودک)
متافیزیک_ورزش
گالری عکس پسر آزاد
نیروهای درونی و متافیزیک _ ورزشهای رزمی
Embraced By the Light(Dear Betty J. Eadie)m
در آغوش نور(بتی جین ادی)
His Holiness The 14th Dalai Lama
چهاردهمین دالایی لاما
پنیر شور(دلنوشته های یک بانوی پارسی)
فرشته ی مهر
عظمت خود را دریابیم(متافیزیک)
نکته های خرد زرین
خیالهای بارانی

لوگوی دوستان







جستجو

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

آوای آشنا

اشتراک