مدیتیشن حالتی از بی ذهنی است. حالتی است از آگاهی بی اندازه خالص. در حالتعادی آگاهی مملو از زباله است، درست مانند آینهای که با غبار پوشیده شده باشد. ذهنهمواره پر است از هیاهوی افکار در حال گذر، آرزوها، خاطرهها و هیجانها که همگی درحال عبور هستند، واقعاً که یک هیاهوی دائمی در ذهن وجود دارد. حتی در زمانی کهشما در خواب هستید مغز در حال فعالیت است، به همین دلیل است که شما خواب می بینید. ذهن هنوز در حال فکر کردن است.هنوز اسیر نگرانیها و دل مشغولیهاست. در حال آمادهشدن برای فرداست. یک آمادگی پنهانی و مخفیانه برای فردا در حال رخ دادن است. درصورتی که مدیتیشن نکنید این حالت در شما اتفاق میافتد که درست نقطهء مقابل مدیتیشناست. زمانی که افکار و آرزوها به ذهنتان هجوم نیاورند، هیچ فکری به وجود نیاید وهیچ آرزویی شکل نگیرد آنگاه شما واقعاً آرام هستید و این آرامش همان مدیتیشناست.تنها در این آرامش است که مراقبه شناخته می شود در غیر این صورت شما هرگز نمیتوانید با ذهنی مغشوش به مدیتیشن دست پیدا کنید، چون ذهن همواره در تلاش است تا بهتنهایی وجود داشته باشد. با کنار گذاشتن افکار، آرام بودن، بیاعتنایی به ذهن و بامشاهدهی افکاری که با آنها هویت می گیرید و رها کردن این اندیشه که چه هستید، میتوانید مدیتیشن درک کنید. مدیتیشن پی بردن به این مطلب است که من ذهن نیستم. وقتی که این آگاهی آرام آرام در وجودتان عمیق و عمیقتر گردد، آنگاه لحظات بزرگی درزندگیتان به وجود می آیند. لحظات سکوت، لحظات فضای خالص، لحظات وضوح، لحظاتی که هیچچیز در درونتان در تلاطم نیست و همه چیز آرام است. در آن لحظات آرم شما قادر به درککیستی خودتان هستید و راز هستی را در مییابید. هر وقت که مدیتیشن حالت طبیعی وهمیشگی شما بشود روزی شگفت انگیز به وجود می آید، روزی پر از نعمتهای بزرگ. ذهنچیزی غیر معمول است که هرگز حالت طبیعی شما نیست، اما مدیتیشن حالتی طبیعی است کههم اینک در شما وجود ندارد. بهشتی گم شده است که میتوانید دوباره آنرابیابید. به چشمان کودکان نگاه کنید، آرامش و معصومیت فوقالعادهای را خواهیددید ولی او باید به جامعه ملحق شود، باید یاد بگیرد که چگونه فکر کند، چگونهحسابگری باشد، چگونه دلیل بیاورد و چگونه بحث کند. او مجبور است لغات، زبان ومفاهیم را یاد بگیرد و آرام آرام ارتباط خود را با آن معصومیت درونی از دست می دهد. حالا دیگر جامعه او را آلوده کرده است. او جزء موثری از این مکانیسم شدهاست. همهی چیزی که به آن احتیاج داریم این است که یک بار دیگر آن فضا را بدستآوریم. شما قبلاً هم آنرا تجربه کرده بودید به همین دلیل هنگامی که برای اولین باربا مدیتیشن آشنا میشوید شگفت زده خواهید شد چون احساس عجیبی در وجودتان برانگیختهمیشود. گویی که قبلاً هم آنرا میشناختید، تنها آنرا فراموش کرده بودید، ولی اگربتوانید مجدداً آنرا بیابید متعلق به شما خواهد شد. در حقیقت نمی شود آنرا گمکرد فقط می توان آنرا به فراموشی سپرد. در ابتدا ما به صورتی مراقبه وار به دنیا میآییم و سپس فکر کردن را می آموزیم، ولی ذات حقیقی ما جایی در عمق وجودمان مخفی باقیمی ماند.